-----------------------------------------------------------
و هر روز او متولد ميشود؛ عاشق مي
شود؛ مادر مي شود؛ پير مي شود و ميميرد...
و قرن هاست كه او؛ عشق مي كارد و
كينه درو مي كند چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان جواني بر باد
رفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مردش؛ گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و
درد هاي منقطع قلب مرد؛ سينه اي را به ياد مي اورد كه تهي از دل بوده و پيري مرد
رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند... و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد... و
اين, رنج است
-----------------------------------------------------------
زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند...
ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر... مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار
همسرهستي...... براي ازدواجش ــ
در هر سني ـ اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار ميتواني
ازدواج كني... در محبسي به نام
بكارت زنداني است و تو... او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي...او مي زايد و تو براي فرزندش
نام انتخاب مي كني...او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد... او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني... او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ........
-----------------------------------------------------------
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست
او جانشين همه نداشتنهاست
-----------------------------------------------------------
عاقلانه ازدواج كن تا عاشقانه زندگي
كني
-----------------------------------------------------------
آن روز كه همه به دنبال چشم زيبا
هستند، تو به دنبال نگاه زيبا باش
-----------------------------------------------------------
هر لحظه حرفي در ما زاده ميشود
هر لحظه دردي سر بر ميدارد
و هر لحظه نيازي از اعماق مجهول روح
پنهان و رنجور ما جوش ميكند
اين ها بر سينه ميريزند و راه فراري
نمييابند
مگر اين قفس كوچك استخواني گنجايشاش
چه اندازه است؟
-----------------------------------------------------------
دكتر شريعتي : «كلاس پنجم كه بودم
پسر درشت هيكلي در ته كلاس ما مي نشست كه براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود
،آن هم به سه دليل ؛ اول آنكه كچل بود، دوم اينكه سيگار مي كشيد و سوم - كه از همه
تهوع آور بود- اينكه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالي گذشت يك روز كه با
همسرم از خيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيكل ته كلاس را ديدم در حاليكه خودم زن
داشتم ،سيگار مي كشيدم و كچل شده بودم
-----------------------------------------------------------
هر كس آنچنان مي ميرد كه زندگي مي
كند